بازگشت به چراغ 37
 
 
 
سال سوم
شماره سی و هفتم
فوریه 2008 - بهمن 1386

 

 

 

 

 

 آرشام پارسی در کلیسای یونیترین یونیورسال اتاوا

 

قبل از همه چیز مایلم از Gilles Marchildon تشکر کنم که همیشه سازمان ایرکیو را حمایت کرده است و با حمایت های خود از همان آغاز باعث شده است که سازمان ایرکیو در مدت زمان بسیار کوتاهی در بین سازمان ها و مدافعین حقوق بشر کانادایی شناسایی شود. من هنوز در ترکیه بودم که او از من دعوت کرد در برنامه ی سالانه سازمان Egale Canada در تورنتو شرکت کنم و همان برنامه نقطه ی عطفی در تاریخچه ی سازمان ما بود. ممنونم.

می خواهم به یکی از چندین موردی اشاره کنم که در جامعه ی همجنسگرایان ایرانی بسیار معمول  است. چند هفته پیش ایمیلی دریافت کردم که عنوانش این بود "تنها هستم، کمکم کنید." نویسنده ی ایمیل، آنطور که خودش گفت، حدود چهل سال داشت و به معنای واقعی کلمه تنها بود. سال ها گرایش جنسی اش را از دیگران مخفی کرده و تحت فشار زیاد اجتماعی است. خانواده اش اصرار دارند ازدواج کند و او دیگر بهانه ای برای فرار از فشار خانواده ندارد. نیاز به کسی داشت که سنگ صبوری برایش باشد و به درددلش گوش کند. با همین نیت به من ایمیل زده بود. از همه چیز ناامید بود و آرزوی مرگ می کرد تا از همه ی این فشارها نجات پیدا کند. چند ساعت بعد از اینکه برایش نوشتم حاضرم درد دل هایش را بشنوم، اعتماد کرد و شماره ی تلفنش را برایم فرستاد. وقتی تلفنی با او صحبت کردم دیگر نمی توانست حرف بزند، نمی دانست از کجا شروع کند. باور نمی کرد که می تواند بدون داشتن نقاب از درد ها و گرفتاری هایش بگوید. چند دقیقه ساکت ماند و به من گوش داد بعد شروع به گفتن کرد. صدایش شکننده بود و به راحتی می شد غصه و اندوهش را حس کرد. بعد به گریه افتاد. از دوران کودکی و احساساتش گفت، از دوران مدرسه و سختی ها و تحقیرهایی که شده بود، از ناملایمت های پدر و مادرش، از تهدید های برادرانش، از سختی هایی که در محیط کار  دارد، از ازدواج اجباری و تصمیم هایی که خانواده اش برای درمان او گرفته اند، از مصرف داروهای مسکن و شوک های الکتریکی، از گذشتن دوران جوانی اش، ترس از آبرو، نداشتن همدم و دوست گلایه می کرد.

نمی دانستم چه بگویم، واقعا پاسخی برای حل این همه مشکلات را نمی دانستم. ناچار بودم از نصیحت های کلیشه ای استفاده کنم، از او می خواستم که صبور و امیدوار باشد. مشکلات را تحمل کند و تلاش کند تا زندگی بهتری داشته باشد. اما این حرف ها دردی را دوا نمی کرد. می دانستم که او تنها کسی نیست که در این شرایط دشوار قرار دارد. گفتم باید دوستی پیدا کند که هم از تنهایی دربیاید و هم بتواند با همفکری او خودش را از این شرایط نجات دهد. خنده ی تلخی کرد و گفت دیگر از سن و سال من گذشته است مگر چند سال دیگر زنده خواهم بود؟ این چند سال آخر عمر را هم می توانم در پستوی اتاقم سپری کنم. نمی خواهم کاری کنم که بعد از مرگم هم خانواده و دوستانم را آزار دهم. از این نگران بود که اگر روزی اتفاقی برایش بیافتد چطور می تواند جلو آبروریزی خانوادگی را بگیرد.

این ترس ها و نگرانی های او تنها نیست. اکثر دگرباشانی که با آنها در ارتباط هستیم به طریقی از اینگونه استرس ها رنج می برند. ترس نهفته ای در وجود آنهاست. امکان آشکارسازی برای همه وجود ندارد، خانواده ها، دوستان و در کل اجتماع با تنوع گرایشات جنسی مشکل دارند و نمی توانند آن را به عنوان یک پدیده ی طبیعی قبول کنند. جامعه در بهترین شرایط آنها را به عنوان منحرفین جنسی، گناهکار، غیرطبیعی و ... تحمل می کند.

یکی از فعالیت های سازمان ایرکیو در چند سال گذشته رسیدگی به وضعیت پناهجویان دگرباش و حمایت از آنها بوده است. ایرکیو در سال 2007 پرونده ی شصت و پنج پناهجوی دگرباش را پیگیری کرد که نزدیک به هشتاد درصد آنها توسط دفتر کمیسریای عالی پناهندگان سازمان ملل و دادگاه های اروپایی قبول شدند و بیست درصد باقی مانده هنوز منتظر دریافت پاسخ خود هستند. در این میان هفتاد درصد پناهجویانی که قبول شده اند به کانادا انتقال خواهند یافت و در تورنتو، مونتریال و ونکوور ساکن خواهند شد. ده درصد آنها به امریکا و بیست درصد به کشورهای اروپایی انتقال خواهند یافت. 

قسمت عمده ی پناهجویان دارای مشکلات اجتماعی بوده اند و عامل اصلی فرار آنها در نهایت همان ترس نهفته ای است که سال هاست همراه آنهاست و آنان را شکننده و مضطرب کرده است. رسیدن به سن ازدواج و فشارهای ناشی از آن نیز مزید بر علت می شود. در نهایت چنانچه به هر دلیل توسط نیروهای امنیتی دستگیر شوند نمی توانند از خودشان دفاع کنند و پشتیبان خانوادگی نیز ندارند.

وجود اینگونه استرس ها نه تنها عوارض روحی شدیدی دارد بلکه بر روی تحصیلات، موقعیت اجتماعی، کار، آمار طلاق و سلامت جسمی آنها نیز تأثیر مستقیمی دارد. افراد زیادی را می شناسم که ناچار شده اند برای حفظ آبروی خانوادگی خود تن به ازدواج با جنس مخالف دهند و پس از مدتی حتی با داشتن فرزند، جدا شوند. تعداد زیای به مواد توهم زا و مخدر رو می آورند تا برای چند ساعت هم که شده از شر این فشارها که مانند خوره به جان آنها افتاده است راحت شوند.

وقتی پای صحبت های پناهجویان دگرباش می نشینیم به راحتی می توان فهمید که در کنار تمام مشکلات، امیدوارند که در زندگی آرامی داشته باشند و حال که از شهر و کشور خود خارج شده اند حداقل در جایی دیگر حق زندگی داشته باشند اما متاسفانه سر راه آنها نیز مشکلات زیادی قرار دارد. دگرباشانی که به کشورهای اروپایی پناه برده اند همچنان بی حقوق هستند. رد درخواست پناهندگی، دستگیری و دیپورت نیز بر اضطراب آنها اضافه می شود. یکی از پناهجویان دگرباش در بلژیک بر اثر این فشارها دچار بیماری اسکیزوفرنی شده و مدام از مردم به گمان اینکه با پلیس ایران همدست هستند و می خواهند او را به ایران برگردانند فرار می کند. هفته ها طول کشید تا توانستیم او را قانع کنیم به پزشک مراجعه کند و در نتیجه مدتی در بیمارستان بستری و تحت درمان قرار گرفت اما هنوز ترس در او وجود دارد.

در همین کانادا نیز پناهجویانی هستند که شاید بیش از یک سال از درخواست پناهندگی آنها می گذرد اما هنوز هیچ اقدامی برای پرونده ی آنها نشده است و هر وقت پرونده ی خود را پیگیری می کنند پاسخ می شنوند که حالا شما زندگی تان بکنید و زیاد نگران جواب نباشید. چند روز پیش یکی از آنها با ما تماس گرفت. به شدت افسرده بود چون مادرش پیر است و بیمار است اما به دلیل اینکه هنوز جواب مثبت نگرفته است، نمی تواند از مادرش دعوت کند برای دیدار کوتاهی پیش او بیاید.

در ترکیه نیز بیش از پنجاه پناهجوی همجنسگرا منتظر طی مراحل قانونی هستند و از نظر مسکن، غذا، پوشاک، بهداشت و سلامت جسمی و روحی در شرایط بدی قرار دارند. ایرکیو تلاش کرده است که از طریق دریافت کمک های مردمی به آنها کمک برساند اما متاسفانه هنوز نتوانسته ایم نیازهای آنها را تأمین کنیم و ناچار شده ایم به برخی از متقاضیان کمک مالی جواب منفی دهیم در حالی که می دانیم در چه شرایط سختی به سر می برند.

سازمان ایرکیو در شرایط فعلی ناچار است به اندازه ی چندین سازمان فعالیت کند، خدمات پزشکی، مشاوره های فردی، خدمات اجتماعی، امور پناهندگی، رفع هوموفوبیا، برنامه های فرهنگی و ... از فعالیت های روزانه ی سازمان ایرکیو شده اند در صورتی که ایرکیو هیچ پشتوانه ی مالی ندارد و حتی ناچار است برای پرداخت هزینه ی تلفن و اینترنت خود از مدیران اش درخواست کمک مالی کند. آیا با توجه به این شرایط  باید فعالیت های خود را به اندازه ی امکاناتمان محدود کنیم و یا اینکه امکاناتمان را با توجه به نیازهای اجتماع گسترش دهیم؟ پاسخ به این سوال سرنوشت افراد زیادی را تغییر خواهد داد.

 

 

متن فارسی سخنرانی آرشام پارسی در کلیسای یونیترین اتاوا که در روز یکشنبه سوم فوریه برگزار شد

 

 

 

 

                                                          بازچاپ مطالب نشریه چراغ تنها با ذکر ماخذ آزاد است                                                                                                                            بازگشت به چراغ 37