بازگشت به چراغ 37
 
 
 
سال سوم
شماره سی و هفتم
فوریه 2008 - بهمن 1386

 

 

 

 

 

 

افسانه نجم آبادی در سخنرانی روز پنجشنبه ی خود (21 ژانویه) گفت که از گروه های کانادایی و بین المللی فعال حقوق همجنسگرایان می خواهد که در ترسیم وضعیت همجنسگرایان و دوجنسگونگان ایران دقت بیشتری به خرج دهند. در بخش دیگری از این سخنان، از او نقل شده است که سرکوب فرهنگی و مقررات محدودکننده ی دولتی هیچ قدمی در از میان بردن همجنسگرایی (یا در خاتمه دادن به همجنسگرایی) در ایران برنداشته است. و، تعداد زیادی از همجنسگرایان همچنان به زندگی خود به سادگی و در آرامش ادامه می دهند و در همان حال می کوشند راههایی بیابند تا فشار وارده بر خود را تخفیف دهند.

متن کامل سخنرانی افسانه نجم آبادی در دسترس ما نیست. خبرنگار، تکه هایی از حرف ها را که به نظرش جالب (به احتمال زیاد این جالب معنای عجیب دارد) آمده نقل کرده است. چون این حرف ها به نظرش جالب آمده، با دبیرکل سازمان دگرباشان ایرانی هم در همین مورد گفتگوی مختصری کرده و جمله هایی از او را هم نقل کرده است. جمله های دبیرکل سازمان سر- بریده اند. خودش سر جمله هایش را بریده، احتمالاً به دلیل اینکه توضیح بیشتر، او را مسئول توضیح دقیق پرونده هایی می کرده که قاعدتا نباید (در مطبوعات) مطرح شوند. دبیرکل سازمان مسئولیت دارد که نظراتش را شفاف بیان کند. اما دبیرکل سازمانی که ضمن علنی بودن قاعدتاً باید زیرزمینی عمل کند، مسئولیت شفاف بودن اش اندکی مبهم است. با این وجود، در هیچ جای حرف های او، خبرنگار "گیر نمی دهد" که این مثلاً جمله ی سربریده را چرا گفتی، معنایش چیست و به چه مسأله ی خاصی اشاره می کند. درک می کند که جواب به آن سؤال ها در فضایی که مطرح شده، (مثل هجوم افراد پلیس در دسته های چند نفری، که چند نفر اضافه فقط مسئولیت شهادت را به عهده خواهند داشت، و پیاده کردن صحنه ای برای ضرب و جرح و زندان و توهین و تهدید به اعدام و اگر لازم شد اعدام،) از توی همان صحنه در می آید. به تخیل خیلی قوی هم نیازی نیست. اما این تخیل نه چندان قوی برای درک وضعیت، و این حساسیت به حقوق افرادی "که سرکوب فرهنگی و مقررات محدودیت آمیز دولت هیچ قدمی در راه از میان برداشتنشان برنداشته است،" برای افسانه نجم آبادی "ضرورت ندارد". آیا این ارتباطی به جایگاهی که ایشان خود را در آن جای داده اند و به ایشان اجازه ی "من می خواهم" و "می خواهم که گروه های فعال کانادایی و بین المللی فعال حقوق همجنسگرایان ..." ندارد؟ این "می خواهم" از کجا به حوزه ی مسئولیت ها و یا علاقمندی های افسانه نجم آبادی استاد دانشگاه و پژوهشگر و نویسنده وارد شده است؟ معقول تر بود اگر می گفت: خوب است که ... یا بهتر است اگر ... و یا طبق تحقیقات این جانب در سرزمین مادری ام ... و یا با شیوه های دیگر گفتاری پیشنهاد می کرد که گروه های فعال مسئولیت خود را به شیوه ای دیگر، که مورد نظر افسانه نجم آبادی است، انجام دهند. حتی اگر این ضرورت بسیار شدید بود نامه ای از جانب ایشان می توانست به آدرس سازمان و گروههای مورد بحث ایرانی و بین المللی برود و تقاضای تغییر مشی از ایشان داشته باشد؛ از جانب یک پژوهشگر دلسوز ایرانی. اما این "می خواهم" که به زبان او آمده این سؤال را به ذهن "من" که از جانب گروه های فعال و سازمان ایرکیو، و ارگان های حقوق بشری شاخه ی دگرباشی حرف نمی زنم، می رساند که، شما به چه دلیل؟ به چه عنوانی؟ فقط با تکیه بر دویست و اندی کیس دگرباش که موضوع تحقیق شما شده اند، نه پیشنهاد اعلام نظر، بلکه تعیین تکلیف می کنید؟ با احترام به تمام چهره هایی که دگرباشی را موضوع تدریس، تحقیق، مقاله، و یا علاقه ی خود قرار می دهند و با ابراز امتنان از شخص افسانه نجم آبادی، می دانیم که نتیجه ی این تحقیقات و ... وقتی که منتشر شود و در اختیار بخشی یا جمعی از مردم قرار بگیرد به بهبود وضعیت دگرباشی در ایران به طور قطع، به طور قطع، کمک (دراز مدت) خواهد رساند. اما شما به چه دلیل؟ به چه عنوانی؟ تعیین تکلیف می کنید؟

به دلیل عادت به احترام، این احتمال را هم در نظر می شود گرفت که این جمله با وفاداری کامل خبرنگار نقل نشده باشد. معلوم نیست. اصلاً مسأله ی مهمی هم نیست چون اگر کسی بیرون از محدوده ی خود تقاضا یا حکمی را مطرح می کند بی فوت وقت فراموش می شود. اما تمام نمی شود. دنباله ی آن به این عبارت می رسد که "تعداد زیادی از همجنسگرایان همچنان به زندگی آرام و ساده ی خود ادامه می دهند و در همان حال تلاش می کنند راههایی برای تخفیف فشار وارده بر خود پیدا کنند." خب این عبارت را می شود پاره کرد تا معلوم شود واقعاً چی گفته شده است. مثلاً می شود تصور کرد که این جمله بوده است: تعداد زیادی از کارگران همچنان به زندگی آرام و ساده ی خود ادامه می دهند و در همان حال تلاش می کنند راههایی برای تخفیف فشار وارده بر خود پیدا کنند. و یا: تعداد زیادی از زنان همچنان به زندگی آرام و ساده ی خود ادامه می دهند و در همان حال تلاش می کنند راههایی برای تخفیف فشار وارده بر خود پیدا کنند. و یا:  تعداد زیادی از زندانیان سیاسی همچنان به زندگی آرام و ساده ی خود ادامه می دهند و در همان حال تلاش می کنند راههایی برای تخفیف فشار وارده بر خود پیدا کنند. و یا: تعداد زیادی از مردم ایران همچنان به زندگی آرام و ساده ی خود ادامه می دهند و در همان حال تلاش می کنند راههایی برای تخفیف فشار وارده بر خود پیدا کنند. در این عبارت چیزی از خون سردی شقی جانی شیفته به ماست مالی کردن واقعیتی بی بهره از آرامش ماست به نفع حفظ آرامش ماست توی چشم می زند. نمونه ی این دلسوزی سنگدل را فقط در نگاه مادرانی که دستهاشان را به هم می سایند و فرزندانشان را تماشا می کنند تا به نفع حفظ آرامش خانواده به جبهه ی جنگ یا به خانه ی بخت بروند می شود دید. در هیچ رده ی دیگری از آدم ها اینگونه محبت و خونخواری با هم عجین نمی شود: عشق به قربانی به خاطر طعم خوب خون قربانی که ریخته می شود تا دیگران در آرامش به روزمره ی خود ادامه دهند. در عین حال باور اینکه این سخنرانی ساده به دلیل خاص بدی ایراد شده باشد خنده دار است. ذهن و قلم با ارزش افسانه نجم آبادی شاید عمری چهل ساله داشته باشد یا بیشتر، و بیشتر از اینها لابلای فرهنگ ایرانی را کاویده و ناملایمی های فرهنگی را نسبت به دختران ایران کشیده بیرون. و بیشتر از اینها می داند که آن گروههایی که می خواهد "با دقت بیشتری" وضعیت دگرباشان را ترسیم کنند کی هستند و چکار می کنند. هنوز کسی در ایران به جرم همکاری و یا نزدیکی به شاخه ی دگرباشان جنسی سازمان دیده بان حقوق بشر و یا سازمان دگرباشان جنسی ایرانی و یا سازمان های گوناگون گی و لزبین در اروپا و امریکا دستگیر و زندانی و اعدام نشده است. به دلیل اینکه این سازمان ها بیش از آن دقت عمل به خرج داده اند که هیچ کسی را که داخل ایران زندگی می کند به خطر نزدیکی با سازمان خود بیندازند. در عین حال، هیچ بیانیه ی عمومی صادر نکرده اند و جامعه ی دگرباشی را در هیچ مقطع زمانی دعوت به نافرمانی مدنی نکرده اند. اصولاً این سازمان ها به همین دلیل ساده در داخل ایران وجود خارجی ندارند و مثل دیگر سازمان های زیرزمینی نمایندگان خود را و مطبوعات خود را در داخل ایران ندارند که تا آنجا که ممکن است شبهه ی آسیب را از سر دگرباشان، که وقتی در هویت دگرباشی خود در مقابل قانون قرار می گیرند گناه هیچ نوع از انواع ایدئولوژی را به دوش نمی کشند به جز همین که دگرباش اند، دور کنند. این سازمان ها در خارج از ایران با اسم اشخاص حقیقی و حقوقی فعالیت می کنند تا اگر بیانیه ای یا کمپین یا تجمعی لزوم به صدور داشت، دگرباشان داخل ایران ناچار به اقدام نباشند. ما خوب می دانیم که با وجود عدم حمایت دست اندرکاران و روشنفکرانی که در صورت نیاز به چنین تجمعی، در کنار دگرباشان در میدانی در ایران نخواهند ایستاد، دگرباشان ایرانی نمی توانند مانند زنان و معلمان و دیگران دست به تجمع بزنند. آنچه را که افسانه نجم آبادی خیال می کند ما نمی دانیم، درست به دلیل حضور ذهنیت هایی نظیر ایشان، ما می دانیم. گروه تشکیل دهنده ی این سازمان در مجامع و مکاتبات که ظاهر می شوند نام دوخته شده به یقه ی خودشان را به میان آورند تا اگر کسی بخواهد یقه ای را بگیرد یقه ی صاحب آن نام را بگیرد نه یقه ی دگرباشان ایرانی را، مثلاً. اما این که "وضعیت دگرباشان را با دقت بیشتری ترسیم کنند"، خودش بحث دیگری است و مورد دیگری برای امور مربوط به گریبان. وضعیت دگرباشان جنسی ایرانی در داخل ایران وضعیتی است که قاعدتا باید عرق شرم را روی پیشانی هر کسی، نه حتی دانشمندان و پژوهشگران و نویسندگان و هنرمندان و روشنفکران و سیاست پیشه گان و همه ی آنهایی که به خود اجازه می دهند در باره ی امور بدانند و چیزی در خصوص امور از کسانی "بخواهند"، نه، هر کسی، حتی آدم هایی که ادعای چندانی ندارند و پای هیچ تعهد حقوق بشری را هم امضا نکرده اند، روی پیشانی هر کسی باید عرق شرم را بنشاند. شمار عظیمی از مردم ایران، یعنی اعضای جامعه ی دگرباشان جنسی ایرانی، از ساده ترین حقوق انسانی و ساده ترین حقوق مدنی محروم اند. و هیچ کس از میان این خیل آدم های با کمالات که در همه ی زمینه های دیگر از افتخارات ملی هم می توانند به شمار بروند، صدایش در نمی آید. هیچ. و وقتی هم در می آید جوری در می آید که صدای من را حتی وقتی لباس مرغ پخته می پوشم در می آورد. افسانه نجم آبادی "می خواهد" که سازمان دگرباشان جنسی ایرانی در چه موردی خفه شود؟ یا با دقت بیشتری وضعیت همجنسگرایان در ایران را ترسیم کند؟ مثلاً بگوید چی؟ بگوید در ایران دگرباشان جنسی اجازه دارند در صورتی که موافق باشند که خفه باشند و خفه شوند و در خفا بخورند و بیاشامند و روحیات و علائق خود را از خانواده و دوستان و آشنایان و همکاران و دیگران با استادی تمام پنهان کنند و قبول کنند که نیازهای خود را به خوبی و بدون ایجاد مزاحمت برای اطرافیان خود سرکوب کنند و عواطف خود را هم به همین ترتیب و عاشق نشوند و هرگز آرزوی آشیانه ای گرم در کنار همسر خود نداشته باشند، حتی با دوستان خود هم با خیال آسوده ننشینند و اگر نشستند همیشه ته گلویشان مزه ی یک ناجوانمردی، یک خیانت، یک هجوم به امنیت خود را مزمزه کنند، و اگر در طول یک عمر چند بار نیاز جنسی و عاطفی زیادی فشار آورد و با کسی درد دل کردند و یا کسی گوش ایستاد و شنید که با خودشان بلند بلند حرف میزنند و آبرو و حیثیت شان رفت جایی که پدر و مادرها دوست دارند آبرو و اعتبار بچه هاشان را بیندازند و اتفاقا مأمور اطلاعات و پلیس سر راه هم دید و محکوم به شلاق یا اعدام شدند و حرفی نزدند، و از سازمان های حقوق بشری هم خواهش کردند که حرفی نزنند، اجازه دارند در کشور خود به سادگی و در آرامش زندگی کنند؟ دگرباشان به جرم بی ادب بودن و بی سواد بودن یا بی عاطفه بودن یا بی خدا بودن طرد نمی شوند، به جرم دگرباش بودن طرد می شوند، این را تا کجای حفره ی ذهنشان پنهان کنند که بتوانند به سادگی و در آرامش زندگی کنند و همچنان برای تخفیف فشارهای وارده... ؟  ما از شما کمال تشکر را داریم.

... و از سازمان های حقوق بشری هم بخواهند که صداشان در نیاید، چون ممکن است سر و صدای بین المللی بلند شود و به مبارزات بر حق زنان و کارگران و دانشجویان و دگراندیشان آسیب وارد شود؟ و دولت بهانه جویی کند و حقوق مردم را ضایع کند و امریکا از فرصت استفاده کند و به کشور حمله کند و؟ ما هم همه ی این نگرانی ها را داریم. ما هم هر بار که زنان تجمع می کنند و کارگران اعتصاب می کنند و اپوزیسیون پانل می گذارد و دانشجویان بیانیه می نویسند و به زندان می روند نگران می شویم که مبادا دولت بهانه جویی کند و امریکا به کشور حمله کند و. و به خاطر همین نگرانی که سالهاست گلوی ما را در کنار همه ی مردم ایران گرفته است، (چون نه با دویست نفر، با بیش از دویست نفر از دگرباشان ایرانی به درددل نشسته ایم و خبر داریم،) اگر همین امروز اقشار گوناگون مردم معترض ایران دست از اعتراض بردارند و از حقوق مدنی خود چشم بپوشند، اگر زنان و کارگران و دانشجویان و دگراندیشان و دیگران و همه تصمیم بگیرند که چادر سر کنند و حقوق های عقب افتاده شان را نگیرند و به هر کسی که آقای خامنه ای اجازه دادند رأی بدهند و به زبان خودشان حرف نزنند، و اسم خودشان را از دم بگذارند آقای شیعه ی فارس، ما هم همراه همه ی مردم از حقوق مدنی خود می گذریم. سرنوشت دگرباشان گره خورده به سرنوشت همه ی مردم ایران، چون هم زن اند هم مردند هم کارگرند هم دانشجویند هم دگراندیش اند هم چپ اند هم مسلمان اند هم بلوچ اند هم ترک اند هم سنی اند هم مسیحی اند هم یهودی اند و هم ایرانی. سازمان ها و ارگان های فعال حقوق دگرباشان هم فقط برای افراد علاقمند شعرخوانی و سخنرانی ترتیب می دهند و سعی در اعتلای فرهنگ ایرانی می کنند. صبر، از ویژگی های مبارزات همجنسگرایان است، به دلایل فرهنگی.  

اما مشکل اینجاست که از همان ساعتی که همه دست از اعتراض کشیدند و ما هم کشیدیم، همه به خانه هاشان می روند و کنار خانواده شان می نشینند و شب که شد کنار (یکی از اعضا - در این مورد مشخص، همسرشان) خانواده شان می خوابند. ما هم اجازه می خواهیم که به خانه برویم و ... و شب که شد (کنار همسر خود- باید توی پرانتز نوشته می شد) بخوابیم. این خواسته ی عجیبی نیست بخصوص برای ایرانیان و بخصوص ایرانیان مسلمان که می دانند دخترها از نه سالگی و پسرها از پانزده سالگی،  شدیداً نیاز به همسر و هم بالین دارند. اگر از خانواده های تحصیل کرده و با کمالات باشند احتمالاً تا حدود بیست سالگی صبر می کنند اما از بیست به بعد آنها هم شدیداً نیاز به همسر و هم بالین دارند. همراه دیگر مردم ایران، هر زمان که تصمیم بگیرند، از حقوق مدنی خود بگذرند و دست از اعتراض بکشند، از حقوق مدنی خود می گذریم و دست از اعتراض می کشیم اما درک این نکته که از حقوق انسانی خود به دلایل طبیعی نمی توانیم دست بکشیم باید آسان باشد. با توجه به این که ایرانی هستیم، حتی نه به دلیل ترس از شلاق و اعدام، به خاطر احترام به اخلاقیات و فرهنگ بومی خود، از رابطه ی نامشروع گریزانیم اما همانطور که می دانید چاره ای جز تن دادن به رابطه ی نامشروع نداریم. از روشنفکران و پژوهشگران محترم درخواست می کنیم که نامه ای را همراه با ما امضا کنند که از حاکم شرع بخواهد به ما اجازه ی ازدواج داده شود، (صیغه هم مانعی ندارد، اما ازدواج را به دلیل احترامی که به تداوم بنیان خانواده و وفاداری به همسر و فرزندان در معنای خود حمل می کند ترجیح می دهیم)، تا ما هم بتوانیم وقتی که دست از اعتراض کشیدیم، همراه دیگر گروه ها، مثل دیگر گروه ها، به خانه برویم و شب که شد (کنار همسر خود) سر به بالین بگذاریم و به زندگی ساده و آرام ادامه دهیم. انصافاً داشتن همسر (یعنی رفع نیاز جنسی-  و یا عاطفی) جزو حقوق انسانی است. نیست؟ این را مادرهای طبیعی و مادرهای فرهنگی جامعه خوب می دانند، هم به دلیل عشقی که به فرزندان شان دارند، هم به دلیل ضرورت اقتصادی که دست به دست شدن فرزندان خانواده برای خانواده و اجتماع در بر دارد؛ البته زیر سایه ی قانون و با احترام به فرهنگ و اخلاقیات.

افسانه نجم آبادی (یا خبرنگار از قول نجم آبادی) مبارزه ی همجنسگرایان ایران را یک معضل خوانده است. برای کی؟ برای همجنسگرایان، یا برای دیگرانی که هنوز لازم نمی دانند همجنسگرایان حقوق انسانی خود را تشخیص داده و به کار ببرند و مانند دیگران و به همان مشروعیت دیگران، بخورند و بیاشامند. اگر قلم به دستان و بلندگو به دستان به معنای عمیق حقوق بشر پی ببرند می بینیم که این مبارزه چندان دشوار نیست. می تواند آسان هم باشد. می گوید در ایران از کلمه ی گی استفاده می کنند چون ترم فارسی آن بار معنایی منفی دارد. بیاد بیاوریم که روزی زن آزاد، زن سر لخت، زن کارمند، زن فمینیست، و زن، فقط زن، همه به یک اندازه بار معنایی جنده را حمل می کردند و همین تلاش زنان و در کنارشان، پژوهشگران بود که معناها را نزدیک کرد به احترام. حالا اگر یک گی نمی تواند ترم فارسی این کلمه را به زبان بیاورد، می شود باز کار فرهنگی کرد و توضیح داد که همجنسگرا پفیوز نیست. بی انصافی است که به خاطر کجی های فرهنگ ایرانی که نام جنده و کونی و حمال و خر را به زنان و همجنسگرایان و کارگران و اقلیت های قومی غیر فارس می دهد، بخواهیم که مردم از هویت و حقوق چشم بپوشند تا ناچار به کارگیری آن نام اهدایی نشوند. نام را می شود عوض کرد و کرد ابزاری برای تحول فرهنگ مردم. امروز اگر دست به کار شویم سی سال دیگر رسیده ایم.

خودخواهی و خودبینی خاص مردم ایران نیست، اصولاً بشر در مواردی تنها زمانی که دست خودش می سوزد قدرت تخریبی آتش را کشف می کند. دانستن مسأله ی به این سادگی که نانی که در سفره ی کارگران ضروری است، ضرورت اش به همان اندازه ی ضروریات طبیعی زندگی دگرباشان است قاعدتا نباید هوش و مطالعه ی عجیبی بخواهد، باز هم حدس ما این است که بی توجهی به ضرورت حقوق انسانی دگرباشان، و بی توجهی به لزوم کسب آن، نه از خیرخواهی و نه برای به هم نزدن آرامش زندگی دگرباشان، بلکه به دلیل هوموفوبیا است. چرا فقط از دگرباشان توقع می رود که حالا ساکت باشند؟ چرا فقط از سازمان های فعال حقوق دگرباشان خواسته می شود که فعلاً ساکت باشند؟ شاید واقعاً برای روشنفکران ما سخت است که جز در نقش دلسوز و معلم و طبیب دگرباشان، حرف بزنند. شاید واقعاً برای روشنفکران ما سخت است به عنوان دوست و همکار و همردیف دگرباشان در خیابان های ایرانی قدم بزنند و برای همین است که وقت می گذارند با امکانات دولتی به مقوله ی دگرباشان می پردازند و توصیه می کنند که دگرباشان تا یکی دو دهه ی دیگر هم از خانه بیرون نیایند. ما قبول داریم که حضور سازمان دگرباشان و ارگان های حقوق بشری فعال حقوق دگرباشان به معنای از خانه بیرون آمدن دگرباشان است، به معنای حضور دیر یا زود دگرباشان با نام خودشان سر میزهای کنفرانس ها وپشت تریبون های دانشگاه های ایران است. نگرانی ها را درک می کنیم اما اطمینان می دهیم این اتفاق، فرخنده خواهند بود. دگرباشان استاد و پژوهشگر و روشنفکرو هنرمند، با هویت دگرباشی خودشان وقتی سر میز شما زمانی که در ایران هستید (پژوهشگران ما در خارج که هستند این حساسیت را ندارند،) بنشینند، حتی اگر در کنار پدر و خاله ی پیرتان باشید،اتفاق بدی نخواهد افتاد.

دگرباشان ایرانی، و سازمان دگرباشان جنسی ایرانی، مثل شمار غالب مردم ایران، به دنبال انقلاب و براندازی نیستند، اما با حوصله ی کسی که دندانش را توی جگرش فرو کرده است به دنبال تغییر سریع در قانون اساسی و تحول هر چه زودتر در ذهنیت مردم هم- کشور خود هستند.

 

 

 

 

                                                          بازچاپ مطالب نشریه چراغ تنها با ذکر ماخذ آزاد است                                                                                                                            بازگشت به چراغ 37