بازگشت به چراغ 37
 
 
 
سال سوم
شماره سی و هفتم
فوریه 2008 - بهمن 1386

 

 

 

 

 

بیماری

آریا ایران آرا

ariairanara@yahoo.com

 

و باز هم به نام خدا

 

به اعتقاد من ما باید عواملی شویم تا بتوانیم افکار و منش اسلامی و مذهبی را از حدود و ناحیه افکار و منش اجتماعی و خصوصی دور یا پالایش کنیم تا جایی برای ورود افکار و اندیشه های دیگر و نو و مثبت باز شود و حق انتخاب کردن به افراد واگذار شود، و این هدف می تواند با اطلاع رسانی، نشر و درک ( نه پرورش)، در خصوص افکار و منش منفی دینی و مذهبی که بر تارک وجود جامعه ی مان نقش بسته است، محقق شود.

 

چند روز پیش بعد از مدتی که کارت معافیت از خدمت سربازیم را گرفتم، برای دریافت گواهینامه رانندگی به اداره راهنمایی و رانندگی جمهوری اسلامی برای تأیید کارتم رفتم، در حالی که من اصلاً نه تحت درمان بیماری روانی بوده ام نه پرونده پزشکی مرتبط با بیماری روانی دارم. متأسفانه با این جمله روبرو شدم: "چون شما بیمار روانی هستید تا سه سال نمی توانید گواهینامه رانندگی بگیرید و بعد از سه سال هم باید کمسیون پزشکی اداره راهنمایی و رانندگی شما را تأیید کند!! تا از روند بهبودی بیماری شما اطلاع پیدا کنیم و ببینیم شما که تحت نظر پزشک بودید بهتر شدید یا نه!!".

 

حالا به گذشته و حال توجه کنید: در گذشته طبق روایاتی منسوب به مؤسس مکتب شیعه - که شاخه ای است از اسلام - و ششمین پیشوای شیعیان (جعفر صادق) که از دگرباشی به عنوان گناهی کبیره یاد کرده است و با توضیح حالات مختلف به شرح و بست آن پرداخته که  این موضوع نیز جای بحث دارد که ششمین پیشوای شیعیان در بیش از هزار و اندی سال پیش چگونه به این نتیجه رسیده است که توانسته این چنین به توضیح حالات مختلف آن بپردازد و یک چنین احکامی که منسوب است به خدا را صادر کند؟

 

و در حال حاضر، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که از ادامه دهندگان مکتب جعفری است در بیانیه ای اعلام می کند که "با پدیده ی شیطان پرستی و فمینیست (یعنی شیطان پرستی = فمینیست!!) شدیداً مقابله خواهیم کرد" و در اجرای "طرح ارتقای (!!) سطح امنیت اجتماعی"، زنان بد حجاب را مترادف با معتادین و اراذل و اوباش خواند. پس این موضوع هم مصداق پیدا می کند که یک فرد هموسکشوال یا کسی که تفاوت جنسی دارد، جزیی از اجزای خانواده ی بیماران روانی است!!!

 

البته نا گفته نماند که در حال حاضر ما باید خدا را شاکر باشیم  که لا اقل جزیی هستیم از اجزای بخشی از جامعه (حال روانی باشیم یا غیر روانی)، و به این خاطر به رسمیت شناخته شده ایم که با گرایشی که داریم ظاهراً می توانیم به نظام اسلامی و اسلام لطمه بزنیم. ما در شأن نظام و اسلام به شمار نمی آییم تا بتوانیم از سربازان جان بر کف امام زمان و مروج مکتب اسلام ناب محمدی محسوب شویم؛ که اگر به حساب آقای رییس کل (با این چنین سوابق درخشانش) باشد، ما اصلاً وجود نداریم. اینجا باز هم این مثال "به مرگ بگیر تا به تب راضی بشه" مصداق پیدا می کند. یعنی اینکه ما چه شرعاً و چه قانوناً در جامعه ای که در آن زندگی کرده و مانند سایر افراد جامعه به آن خدمت می کنیم، هیچ حق یا حقوقی نداریم و نباید داشته باشیم.

حالا به نظر شما؛ ما دگرباشان، بیمار روانی هستیم یا این آقایان که با نشر عقاید و نظریاتشان دست هر چه بیمار روانی دو آتیشه را از پشت بسته اند؟

 

وقتی که اسلام و به نوعی دین و مذهب، پایه گذار تمامی اصول و موازین عرفی، اخلاقی و مدنی و جزایی و ... باشد و با نام آن افراد قدرت مطلق پیدا کنند و این اجازه را به خودشان بدهند تا در خصوصی ترین مسایل افراد دیگر دخالت کنند، اوضاع این گونه می شود که دستگاهی این چنین وحشی در قالب نظامی چنین مرتجع بوجود می آید. و باز هم من معتقدم که مشکلات پیش روی، نه تنها جریان احقاق حقوق دگرباشان جنسی بلکه  تمامی جریان های آزادیخواهانه ای که در داخل ایران شکل می گیرد، که ناشی از فرهنگ و سطح جامعه ماست، و قاطبه ی این جامعه بسیار بسیار متأثر از تعالیم و افکار مذهبی و اسلامی است، به اعتقاد من ما باید تبدیل به عواملی شویم تا بتوانیم افکار و منش اسلامی و مذهبی را از حدود و ناحیه افکار و منش اجتماعی و خصوصی دور یا پالایش کنیم تا جایی برای ورود افکار و اندیشه های دیگر و نو و مثبت باز شود و حق انتخاب کردن به افراد واگذار شود، و این هدف می تواند با اطلاع رسانی، نشر و درک ( نه پرورش)، در خصوص افکار و منش منفی دینی و مذهبی که بر تارک وجود جامعه ی مان نقش بسته است، محقق شود.

 

از این گفته ها می توان این چنین استنباط کرد که تا رسیدن به اهداف عالیه که متضمن وصول اهداف دیگر و اهداف آزادیخواهانه است، جریان نوپای (یا بهتر است بگوییم سایه ی جریان نوپای) احقاق حقوق دگرباشان در ایران برای اعلام موجودیت خود مجبور است تا با همین عناوینی که شایسته و در خور هیچ انسانی نیست، پیش برود تا به ناکجا آباد پنهانش که تا بحال کسی حتی اسمی از آن نشنیده است، به جامعه ای که در آن او را با عناوینی شایسته و در خور انسانیت شایسته ی او بشناسند، برسد.

 

با امید پیروزی

 

 

 

 

 

                                                          بازچاپ مطالب نشریه چراغ تنها با ذکر ماخذ آزاد است                                                                                                                            بازگشت به چراغ 37