بازگشت به چراغ 37
 
 
 
سال سوم
شماره سی و هفتم
فوریه 2008 - بهمن 1386

 

 

 

 

 

 نسل جدید همجنس گرایان

امیر دلبازی

 

چیزی حدود سه ماه از حضور محمود احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا و اظهارات وی، "در ایران  همجنس باز نداریم"، می گذرد. هنوز گهگاهی به این سخن او فکر می کنم و احساس می کنم احمدی نژاد در شرایط  زمانی و مکانی خودش درست گفته است. احمدی نژاد با توجه به روحیات و شرایط پیرامونی خودش آنگونه با سنت های پیرامونی خودش زندگی کرده که توان جذب و درک سرعت تحولات پیرامونی را ندارد و این تنها محدود به وی نمی شود بلکه در برگیرنده ی طیف وسیعی از افراد در جامعه ی ایران است، که متأسفانه سنت پرستان نیز دایم به آن دامن می زنند.

در کشوری که هنوز ارتباط صحیح و سالمی بین دختر و پسر در بین طیف هایی از جامعه و بخش گسترده ای از خانواده ها قابل درک و پذیرش نیست، احتمال وجود درک صحیحی از رابطه بین همجنسگرایان بسیار کم است.

صد البته نسل نوین ایران بی توجه به ایستادگی بخش سنتی جامعه، به واسطه ی دستیابی آسان به ابزار روز به خصوص اینترنت و ماهواره، خط قرمزها را یکی بعد از دیگری پشت سر می گذارد. اگرچه در همین طیف نیز اخلاق گرایان با توسل به تکنولوژی هایی از همین دست سعی براین دارند تا سرعت موجود در این تحولات را بگیرند و هر از چندگاهی با آسمان و ریسمان بافتن مرزهای اخلاقی سنتی را به میان می کشند اما واقعیت های جامعه جوان ایران و نسل نوین به ویژه همجنس گرایان به گونه ی دیگری رقم می خورد.

این روزها دیگر همجنسگرایان را فقط در دو سه تا پارک نمی بینی، بلکه در خیابان های شهرها، به خصوص در تهران، می ببینیم که دست در دست هم در خیابان ها و برخی از پاساژها قدم می زنند. اگرچه تنگناها هنوز بسیار است اما مقاومت ها نیز وجود دارند به خصوص اینکه طیف روشنفکرتر همجنسگرایان بسیار خوب به شناخت خود و دیگران نسبت به خود کمک می کنند.

چندی پیش در وبلاگ دو تن از این عزیزان خواندم که با یکدیگر پیمان همزیستی بسته اند. پیمانی که خودشان آن را ناگسستنی نامیدند و امیدوارم که اینگونه هم باشد. آریا و رسول را از روی مطالبی که می نویسند می شناسم و اطلاع زیادی از زندگی شخصی شان ندارم اما هر دو در نوشته هاشان احساس بسیار لطیفی دارند و نوشته هاشان واقعاً زیباست. وقتی در وبلاگ رسول برای اولین بار خواندم که با کسی که دوستش دارد برای خرید حلقه رفته اند، و بعد هرکدام برای دیگری حلقه ای برای نشان گذاری و تعهد خریده اند، بسیار خوشحال شدم و این خوشحالی موقعی تکمیل شد که در همین باره مطلبی در وبلاگ آریا خواندم. آن موقع بود که فهمیدم جلوی نسل جدید همجنس گرایان را نمی شود گرفت و آنها حتی اگر ناچار باشند، زیرزمینی و در پنهان، به علایق خود و روحیات خود و آنچه که خدا در وجودشان گذاشته احترام می گذارند و دوره ی تلخ وحشت و تنهایی را پشت سر می گذارند. این نسل اگرچه پشتیبان حزبی و حتی نهادهای حمایتی قوی ندارد اما شجاعت ایجاد تحول را دارد و این شجاعت باید تقویت بشود.

رسول عزیز جمله زیبایی داشت که عینا نقل می کنم، " كاش خونواده هامون تو اين عقد بودن و بهمون كادو مي دادن...كاش خوشبختي مونو مي ديدن."

شاید این غم انگیز ترین سکانس این اتفاق شیرین بود. ایکاش امکان داشت این آرزوی رسول برآورده شود، اما برای رسیدن به آنجا نیز حداقل یک نسل دیگر تحمل و شجاعت لازم است.

 

 

 

 

                                                          بازچاپ مطالب نشریه چراغ تنها با ذکر ماخذ آزاد است                                                                                                                            بازگشت به چراغ 37