به خود می نگرم
عبدی
به خود نگاه میكنم:
هجوم كابوسوار دلتنگیهای روح
پرواز عبث آلود امیدواریهای غریب
همآغوشی دلهرهآور شك و ترس
گونههای خیس از اشكهای كودكیام
سكوت معتادوار غوغای درون
خستگی شیارهای تن از نامردی روزگار
بازمانده از رویاهای تب آلود هوس
غرقآلودِ دریای بیرحم عشق
رها شده در حجم بی وزنی زمان
انسان
انسان
مرا پروراندهاند به خشم و ناز
مرا نامیدهاند به نفرت و عشق
به خود مینگرم:
در راه ام...
صبورم
امیدوارم...
تهران، شهریور 84
چگونه میتوانم به خود آیم؟
به تو آیم؟
به بیكران پرواز دهم روحم را؟!
نه!
فرو میافتم
بر خاك میخوابم ...
آرام ...
تهران
آبان 84
|